جدول جو
جدول جو

معنی خورده گیر - جستجوی لغت در جدول جو

خورده گیر(حِ تَ)
عیب گیرنده، سخن چین، اعتراض کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خورده گیر
عیب گیرنده، سخن چین
تصویری از خورده گیر
تصویر خورده گیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مورچه گیر
تصویر مورچه گیر
حشره ای با بدن دراز و باریک و چهار بال نازک شبیه سنجاقک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرده گیر
تصویر خرده گیر
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرده گیری
تصویر خرده گیری
عیب جویی، انتقاد
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
فرهنگ فارسی عمید
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
چیزهای کوچک بی ارج. خرده ریز. خرد و ریز
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
خرده کار. کارهای خرد و کوچک. کارهای اندک، دانا، باریک بین. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا جَ / جِ)
دهی است از دهستان لیراوی شهرستان بوشهر، این ده در جلگه قرار دارد با هوای گرم و 300 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ پَرْ وَ)
کنایه از عیب جوی و نکته گیرنده. (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج). عائب. (یادداشت بخط مؤلف). نکته گیر. خرده سنج. نکته سنج: از این نازک طبعی، خرده گیری، عیبجویی، بدخویی که از آب کوثر نفرت گرفتی. (سندبادنامه ص 206).
مرد گفتش بر در شاه و امیر
هم چه جای مفتی است ای خرده گیر؟
عطار.
من نیم خرده گیر و خرده شناس
که ندارم ز خرده هیچ قماش.
عطار.
ای جوان حاضر تو پیرانند
به ادب رو که خرده گیرانند.
اوحدی.
، سخن چین. (از آنندراج) ، معترض. (یادداشت بخط مؤلف) ، ناقد. نقاد. منتقد. حرف گیر. (یادداشت بخط مؤلف). به گزین. سخن سنج، مقابل کلان گیر در بازیاری. (یادداشت بخط مؤلف). ضد کلانگیر در بازداری یعنی در تربیت باز
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
اعتراض. (یادداشت بخط مؤلف) ، نقد. انتقاد. (یادداشت بخط مؤلف). عمل خرده گیر
لغت نامه دهخدا
حشره ایست از راسته رگ بالان. شکل حشره بالغ کاملا شبیه سنجاقک است و دارای 4 بال میباشد ولی لارو این حشره دارای آرواره های بسیار قوی و پنس مانند است و در روی زمینهای خاکی یا شنی حفره قیف مانندی برای خود میسازد که دارای جدار بسیار صاف و لغزنده است و بهمین جهت بنام} طاس لغزنده {موسوم است. لارو مورچه گیر در ته قیف زیر خاکها مخفی است و اگر مورچه یا حشره دیگری در این حفره قیف مانند بیفتد بعلت جدار بسیار صاف و لغزنده ای که دارد نمیتواند خارج شود. در این موقع لارومورچه گیر مقداری خاک روی حشره محبوس میریزد و با آرواره های قوی خود او را میگیرد و بدرون لانه ای که در زیر خاک برای خود تعبیه کرده میبرد و مورد تغذیه قرار میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده گیری
تصویر خرده گیری
عمل خرده گیر عیب جویی ایراد گیری نکته گیری انتقاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده گیر
تصویر خرده گیر
عیبجو و نکته گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده گیر
تصویر خرده گیر
عیب جو، ایرادگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرده گیری
تصویر خرده گیری
انتقاد، اعتراض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خرده گیر
تصویر خرده گیر
منتقد، ایرادگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
ایرادگیر، عیب جو، منتقد، نکته گیر، نکته سنج، ایرادی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عیب جویی، عیب گیری، اعتراض، انتقاد، ایراد
متضاد: تحسین، تعریف، تمجید، مذمت، نقادی، نقد، نکته گیری، نکته سنجی، نکته بینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ترانه، تصنیف
فرهنگ گویش مازندرانی